Monday, February 03, 2003

نمي دونم چرا ما بي خود به دوهزار واندي سال قدمت افتخار مي کنيم قدمتي که تا ثيري به حال ما نداره اين مسئله زماني ارزش والايي پيدا مي کنه که با عث تر قي و راحتي بشه . شايد اين مسئله خيلي مهم باعث شده که همه تو زندگي بقيه دخالت مي کنند واين رو حسن خوب خودشون مي دونند وقتي خيلي جاها تو جمع همزبونات نشستي به جاي اينکه باعث شادي ولذت از لحظه هات بشن مشغول خرد کردن اعصابت مي شن که با خودت مي گي عجب اشتبا هي کردن اومدم .
مثلا همين جا وقتي مي خوايم با هم باشيم وغم غربت رو فراموش کنيم فقط به هم کنايه مي زنيم واز ترس همديگر جرات نداريم هر طور که مي خواهيم رفتار کنيم وزندگي کنيم .چرا ؟؟؟

چرا ما عادت کرديم براي خوشنودي مردم زندگي کنيم مگه مردم تو زندگي ما چه حقي دارن .
چند وقت پيش با خودم خلوت کرده بودم دلم خيلي براي واسه جوونهاي کشورم سوخت تو کشور ما يه دختر وپسر به جاي اينکه ازدواج کنند براي تشکيل يه خانواده جديد وآرام وزيبا تا واقعا مشترک زندگي کردن را تجربه کنند اکثرا دچار مشکلات زياد وشايد حل نشدني مي شن . تا وقتي زمان خواستگاري تمام نشده دختر دومي نداره وخودش وخوانوادش بهترينند اما . اما وقتي که با هر مشکلي گفت { بله } حکم مرگش وامضا کرده .
شايد خيليها فکر کنند اقراره ولي نيست اولا سوتفاهم ها شروع مي شه بعد مي گن تو چرا اين کارو نکردي ؟ يا من چرا ...
من فکر مي کنم يکي از عواملش اينه که ما ازدواج مي کنيم که مثلا فاسد نشيم ويا دير نشه ويا تاريخ مصرفمون تمام نشه درست مثل يه کنسرو يا يه ميوه .

بعد ما خودمون رو دنياي محبت مي دونيم وخارجي ها رو فاقد محبت . در صورتي که دقيقا بر عکسه . بعضي از مرداي يا شايد اکثر اونا بعد از مدتي يا تجديد فراش مي کنند يا حداقل فکرش هستند بعضي ها هم چند تا نون خور دارن .
اما در اين دنياي بدون محبت کسي همچين کاري رو نمي کنه واگر ازدواج مي کنه عاشق خانوادش وزندگيشه وتمام محبتش و صرف خانوادش مي کنه

اينا حتما آخر هفته با هم و با دوستانشون در کنار هم هستند جشن مي گيرند و به رستوران مي روند وبا هم تعارف ورودر واسي ندارند که با عث خيلي مسائل شود .
قدمت اينا به چند صد سال هم نمي رسه اما...
حالا يه اماي مهم :
اما اين حرفها به اين معني نيست که کسي بخواد از مملکتش با هر بدبختي فرار کنه وبه اين جور جاها بياد که يا مجبور بشه با خفت وبدبختي سالها تو کمپ اسير بشه که نه راه پس داشته باشه نه پيش ويا بياد ونتونه تحمل کنه ودست از پا دراز تر برگرده .

چون همونطوري که ما مهاجرها را دوست نداريم اونا هم ما رو دوست ندارن .
پس بمونيم و وديا ر۲۵۰۰ ساله را زيبا وآباد کنيم بياييد خودمان باشيم نه آن باشيم که ديگران مي خواهند .به اميد آن روز .

No comments: