Wednesday, December 31, 2003

امروز آخرين روز از سال ۲۰۰۳است که اونم در حال تموم شدنه اميدوارم سال جديد پر از شادي ودوستي براي تموم مردم دنيا مخصوصا کودکان باشه .
سال نو به همه دوستان عزيز مبارک وفرخنده باشه .
توي چند روز گذشته اصلا حوصله نوشتن نداشتم فقط کارم نشستن پاي تلويزيون بود براي کسب اخبار جديد . اما با ديدن بعضي از صحنه ها شرمنده مي شدم که چرا مردم ما اينقدر بد شانسند که بايد اينطور به جهانيان معرفي شوند .
همزمان با خبر زلزله ايران خبر ترکيدن لوله گاز در چين را هم نشان دادند اما وضعيت رسيدگي به اون مردم کجا و وضعيت وحشتناک رسيدگي به مردم ما که مجروحين را با وانت وپيکان جابجا مي کردند بدون حتي يک آمبولانس کجا.
يه کشوري زلزله خيزي هم مثل ژاپن هيچ وقت تا اين حد تلفات نداشته چرا ؟
به اميد روزي که ميهن ما آنقدر قوي ومجهز به امکانات لازم شود که ديگر شاهد غم سنگين هيچ عزيزي نباشيم .

Monday, December 22, 2003

امروز داشتم وبلاگ سرزمين آفتاب رو مي خوندم واسم خيلي جالب بود که چرا خيلي از مردم ما نسبت به شاديهاي مختلف که ما هم مي تونيم خودمون رو تو اون سهيم کنيم عکس العمل نشون ميدن . چند وقت پيش واسه منم يه همچين مسئله اي اتفاق افتاد من کمي ناراحت شدم فکرشو کردم مگه شرکت کردن تو شاديهاي مليت هاي مختلف چه عيبي داره ما ميتونيم با حفظ اعتقادات خودمون تو شادي هاي ديگران هم شريک باشيم. اين تازه خيلي بهتره چون نشون ميده مامردم شاد و سرزنده اي هستيم.

Saturday, December 20, 2003

يه چند روزيه که باباي ني ني مريض شده واسه همين ماهم اصلا دل و دماغ هيچ کاري رو نداريم . انگار اين ستاره کوچولو هم از ماجرا خبردار شده وديگه خيلي تلاشي براي جلب توجه ما نمي کنه . آخه هميشه وقتي منو همسرم در حال صحبت کردن يا تماشاي برنامه اي بوديم حسابي به ضربه زدن وچرخيدن مشغول مي شد وقتي که همسرم باهاش حرف مي زد و نوازشش مي کرد ديگه ساکت مي شد .
اما حالا که ديده باباش حوصله ناز کشيدن رو نداره من رو هم تحويل نمي گيره .به قول بعضيها خدا شانس بده.

Friday, December 12, 2003

امروز هوا خيلي گرمه ولي بازم خدا رو شکر چون هواي امسال خيلي خوبتر از سال گدشته بود واقعا خدا به منو ني ني رحم کرده وگرنه از گرما بي حال مي شدم .
حالا که يه مقدار حوصلم سر جاش اومده وقصد نوشتن چند خطي رو دارم ني ني در حال اظهار وجود کردن شديده منو و همسرم به تکان خوردناي اون خيلي عادت کرديم اونم به قربون صدقه هاي ما عادت کرده احساس مي کنم خيلي بابايي شده چون وقتي با تموم قدرتش مشغول تکون خوردنه ومن باباشو صدا مي کنم که بيا ني نيتو تحويل بگير اون باسرعت مي ياد ودستشو روي شکم من مي گذاره وباهاش حرف مي زنه بعد از اون اين ستاره کوچولو حسابي آروم مي شه .بعضي وقتا مي گم خوشا به حال بابا که اينقدر حرفش برو داره .ظاهرا هم خسته شده چون فکر کنم خوابش برده .بعضي وقتا بهش مي گم خوش بگذره از قديم گفنا چار ديواري اختياري.

Wednesday, December 10, 2003

بااومدن کريسمس همه به مسافرت مي رن چندتا از دوستامون به کشورش برمي گردند چون به قول خودشون ديگه اينجا کاري ندارن بارفتنشون من حسابي تنها مي شم چون به ديدنشون وباهاشون بودن خيلي عادت کردم . بايد يه فکري واسه اين تعطيلات کرد دلم مي خواد به مسافرت برم اما به کجا نمي دونم البته با موقعيت من سفرکردن هم خيلي جالب نيست .تازگيها خيلي بي حوصله شدم حتي حوصله خودم رو هم ندارم بعضي وقتا دلم واسه مهربان همسرم مي سوزه چون با داشتن مشغله زياد بايد جوابگوي خواسته هاي منم باشه خواسته هايي که هيچ وقت تمام نمي شه .نمي دونم کي وقت جوابگويي به خواسته هاي خودشو پيدا مي کنه . داشتن يه همسر مهربان يه نعمت بزرگه وخيلي خوشحالم که موقع تقسيم اين نعمت منم حضور داشتم وسرم بي کلاه نموند .

Thursday, December 04, 2003

احساس مي کنم زمان تو اينجا خيلي زودمي گذره مخصوصا وقتي فروشگاهها شروع کردند به چيدن وسايل زيباي کريسمس توي دکورشون .باورم نمي شد آخه تا چند وقت ديگه من دومين کريسمسو تواينجا مي بينم خودم هميشه فکر مي کنم ديروز از هواپيما پياده شدم وپا تو استراليا گذاشتم ولي زمان اصلا با من هم عقيده نيست .
من هميشه عاشق کريسمس بودم يه جذابيت خاصي داره ديدن درختچه هاي کوچيک وبزرگ با تزيينهاي فوق العاده که هر جا هم يه سليقه خاصي از خودش نشون مي ده زيباييشو هزار برابر مي کنه .
امسال مي خوام يه درختچه کوچولوي خوشگل بخرم يه چيزي که سبک وجمع وجور باشه که هر جاي دنيا خواستم برم بتونم ببرمش آخه امسال لحظه به لحظش واسه ما پر از شادي وجذابيت بود ومي خوام هر وقت درختو مي بينم ياد اون خاطرات بيفتم .
آخه مي دونيد در طول سال گذشته به مناسبت هر اتفاق خوب يه وسيله کوچولو واسه درخت روياييم مي خريدم فکر کنم آخر امسال ديگه موقع سرهم کردنش رسيده شايد هم بذارم وقتي ني ني اومد اين کار رو بکنم اما اين درخت خاطرات سال قبل حساب مي شه اما ني ني مال سال بعده .

Monday, December 01, 2003

امروز به خودم گفتم که بي حوصلگي تا کي بالاخره که بايد يه چيزي بنويسي اما اونقدر خسته ام که حد نداره آخه يه مدت طولاني مشغول خياطي کردن واسه اين مسافر کوچولو بودم و ديگه وقت سر خاروندن نداشتم مامانم مي گفت دختر اين کارا چيه؟ با اين کار به اون بچه فشار مي ياري خوب برو آماده بخر . البته ما هم خيلي چيزا واسش خريديم اما يه چيز مثل يه پتوي چهل تکه که عکس چندتا عروسک کوچولو توي زمينش تکه دوزي شده فقط کار دست خودم بود وچون هنوز اونقدر پيشرفت نکردم که چرخ خياطي بخرم تمام کارهاشو با دست انجام دادم . خوب خيلي سخت ولي لذت بخش بود . يه مدت بعد از اونم نياز به استراحت داشتم تا يه سري چيزهاي جديد خلق کنم .
الان که يواش يواش به آخراش نزديک مي شم واسه منو همسرم خريد وسايلش سرگرمي خوبي شده وتا مدتي هم حرف زدن درباره اون مارو سرگرم مي کنه تازگيها هم باباش واسش کالسکه خريده . علاقه ودقتي که همسرم تو ي خريد وسايل ني ني از خودش نشون مي ده واسم خيلي جالبه راستش علاقشو خيلي دوست دارم.
چند وقت پيش براي ديدن دکترم رفته بودم ازما پرسيد واسه ني ني اسم انتخاب کرديد؟ماهم گفتيم هنوز نه ولي من بهش گفتم چون تاريخ تولدش با تاريخ تولد شما يکي است شايد اسم شما را هم برايش انتخاب کنيم او از اين موضوع خيلي خوشحال شد اما خودمونيم انتخاب اسم عجب کار سختيه.
اين هم عکس يک کالسکه تقريبا شبيه اوني که همسرم خريده.

Monday, November 24, 2003

من پيشاپيش عيد سعيد فطر رو به همه روزه داران و کساني که مثل خودم روزه نگرفتن تبريک مي گويم.

Saturday, November 22, 2003

سلام من زياد در مورد ديابت شنيده بودم ولي اين مطلب برام جالب بود.
اميد تازه به درمان ديابت
بافت لوزالمعده از موشی که با موفقيت درمان شد
دانشمندان دريافته اند که امکان تبديل سلول های طحال به سلول های توليد کننده انسولين وجود دارد. اين کشف علم پزشکی را يک گام به درمان بيماری ديابت نزديک تر ساخته است.

بنابر اعلام دانشگاه تهران؛
چهارشنبه عيد سعيد فطر است
شوراي مركز تقويم دانشگاه تهران اعلام كرد: هلال ماه شوال در شامگاه دوشنبه قابل رويت نيست، بر اين مبنا هلال ماه شوال در شامگاه سه‌شنبه قابل رويت است و چهارشنبه پنجم آذر ماه جاري عيد سعيد فطر خواهد بود.

نخستين خودروهاي پيل سوختي در كشور ساخته مي‌شود


شاد باشيد.

Monday, November 17, 2003

چه نوع گلهايي زنان را شاد مي كند؟
مطلب جالبي بود درخانواده ايدآل که ديدنش رو به همه پيشنهاد مي کنم.
و جدول زير رو آوردم اينجا که هرگلي براي زنان احساس خاصي ايجاد مي كند:

ميخك دلربايي
داوودي دوستي
مرواريد عشق صادقانه
اركيده عشق و زيبايي
رز سرخ عشق رمانتيك
رز صورتي عشق پنهاني
رز زرد دوستي
رز سفيد عشق بي ريا
آفتاب گردان درخشنده ترين ستاره بودن
زنبق و سوسن خلوص و دوستداشتني بودن
بامبو موفقيت
آلسترومريا صميميت

شاد باشيد.
امروز در ايسنا مطلبي رو درمورد داروهاي هورموني ديدم.
هشدار رييس پنجمين كنگره زنان، زايمان و مامايي:‌
از مصرف خودسرانه داروهاي هورموني به طور جدي خودداري كنيد .

واسه اطلاعات بيشتر خانواده ايدآل رو ببينيد.

Friday, November 14, 2003

سلام دوستان
ممنون از احوال پرسيها تون . چند مطلب تو پايگاه الکترونيکي پزشکي ديدم شايد براي شماهم جالب باشه.
۱-دانشمندان ايتاليايي پيراهن نشات آور مي‌سازند
ناپل، خبرگزاري المان:
دانشمندان ايتاليايي با استفاده از فناوري عصر فضا در حال ساخت نوعي پيراهن جديد هستند كه دماي بدن را ثابت نگه مي‌دارد و باعث ميشود فرد در طول ماههاي گرم تابستان احساس بسيار خوشايند طراوت و تازگي داشته باشد.
۲-يافته‌هاي جديد در مورد خصلت خجالتي بودن
واشينگتن، خبرگزاري جمهوري اسلامي
تحقيقات جديد نشان مي‌دهد كه خصلت حجالتي بودن احتمالاً موروثي است.
محققين دانشگاه هاروارد اسكن مغزي گروهي از افراد 22 ساله را مورد مطالعه قرار دادند.
اين گروه به دو دسته تقسيم شدند، دسته اول كساني بودند كه در دوران دو سالگي براساس رفتار خود (كنارگيري از ديگران، كم حرفي در جمع و غيره) خجالتي و دسته دوم نيز براساس رفتار سنين دو سالگي خود در رديف كودكاني غيرخجالتي و زود آشنا قرار مي‌گرفتند.

Tuesday, October 28, 2003

مديركل دبيرخانه شوراي اقتصاد :
* اسكناس2 هزار توماني پاسخگوي نياز بازار نيست
* بانك مركزي اسكناس‌هاي10 هزار توماني به بالا چاپ كند
سلام دوستان
ممنون از محبتاتون من حالم خوبه ولي مدتي حسابي مشغول بودم. اما از مطالب دوستان استفاده مي کردم امروز يک خبري رو خوندم که خيلي ناراحت شدم.
و يگن در سن هفتاد و چهار سالگي همنشين ستارگان شد. او در شهر همدان در غرب ايران متولد شد و در طول زندگی هنری اش بيش از ششصد ترانه اجرا کرد .

دانشمندان به دليل بروز يک طوفان عظيم خورشيدی اختلالات قريب الوقوعی را در ماهواره ها، سيستم های برق و حتی تلفن های همراه پيش بينی می کنند.

Monday, October 13, 2003

هميشه شنيدن خوشحال کننده تا مدتها وجود آدمو پر از شادي ونشاط مي کنه . مخصوصا اگه اين خبر درباره بک زن قهرمان ايراني باشه . اميدوارم همه ما اين بانوي پر افتخار رو سرمشق خوبي واسه خودمن قرار بديم .
يه چيزي که خيلي عجيبه اينه که چرا اين خبر به اين مهمي واسه روزنامه نگاران ايراني جالب نبوده .يکي نيست بگه بابا حسودي کار بديه .
به اميد کسب موفقيتهاي بيشتر.
اين خبر رو امروز خوندم وواسم خيلي جالب بود .
تنها 3 ماه پس از عمل نافرجام لاله و لادن دوقلوهاي مصري پس از 27 ساعت عمل جراحي با موفقيت جدا شدند . پزشکان بيمارستان کودکان شهر دالاس در ايالت تکزاس آمريکا می گويند عمل جراحی جداسازی دوقلوهای به هم چسبيده مصری که از سر به هم چسبيده بودند با موفقيت انجام گرفته و شريانهای مشترک اين دو کودک دوساله باموفقيت از هم جدا شده است.اين دو کودک براي حرکت چشم وبلعيدن غذا مشکل داشتند . من از شنيدن اين موفقيت خيلي خوشحال شدم .

Friday, October 10, 2003

چند روز پيش من نوبت سونوگرافي داشتم نمي دونم چرا ولي کمي دلهوره داشتم وقتي وارد مطب دکتر سونوگراف شديم دکتر اومد وکلي با ما حرف زد واز کارهايي که با اين دستگاه انجام مي دهند وحدسهاي احتمالي را برايمان گفت ما هم که از قبل با همه چيز آشنا بوديم .
بگذريم او شروع به سونو کرد ظاهرا اين نوع سونوگرافي که در هفته ۱۹ انجام مي شود برايشان مهم است دکتر همه اعضاي بدن ني ني رو از مخچه گرفته واندازه سر و انگشتان دست و پا واندازه بيني و.... همه را چند بار چک کرد وقتي از سلامت چيز مطمئن شد يک ديسک حاوي ۴ عکس ني ني رو به ما داد .
ما از او خواستيم که جنسيتش رو هم به ما بگه. علي رغم اينکه ما مطمئن بوديم که پسره اما اون گفت نخير کاملا واضح است که بچه شما ۹۵ درصد دختر است .
باورتون نمي شه من وهمسرم نا خداگاه داد زديم خيلي غيرمنتظره بود از طرفي هم واسمون فرق نمي کرد چون از بودنش وسالم بودنش بيشتر خوشحال بوديم .

Friday, October 03, 2003

سلام دوستان
امروز جمعه بعداز يه غيبت طولاني به دفتر همسرم اومدم هوا هم حسابي بهاريست اين هواي زيباي بهاري باعث شد که صبح وقتي از خونه بيرون رفتم چترمو فراموش کنم ببرم الان هم که هوا تاريک شده داره بارون مي ياد ومن هيچ وسيله اي براي جلوگيري از خيس شدنم ندارم . به قول قديميها چشمم کور تا دفعه ديگه حواسمو جمع کنم .

Wednesday, October 01, 2003

سلام دوستان
با عرض تبريک ميلاد حضرت ابوالفضل تو جه تون رو به مطلب زير جلب مي کنم.
اعتراض به ازدواج شاهدخت خردسال رومانيايی.

آنا ماريا، دوازده ساله، دختر فلورين سيوبا که خود را پادشاه کولی های رومانی خوانده، درحالی که پدرش سرگرم اجرای آيين ازدواج بوده از کليسا پا به فرار گذاشته.
او به دوستانش گفته خواهان اين مراسم سنتی نيست. با اين حال مجبور شد به مراسم تن در دهد.

Tuesday, September 30, 2003

سلام
مي دونيد که : تيم ايراني اعزامي به قطب جنوب، تصاوير خورشيد گرفتگي كامل سوم آذرماه را به طور مستقيم از طريق پايگاه اينترنتي www.shadow-chasers.net به سراسر جهان ارسال مي كنه.
همچنين : برخورد سنگ آسماني به زمين در هند 5زخمي بر جاي گذاشته.

Saturday, September 27, 2003

سلام به آسمان آبي ومهربون
از کيک خوشمزه ات ممنونم تو آسمون زيبا و پهناور تو تابستون و زمستون هميشه آبي هستي من به وجود دوست خوبي مثل تو افتخار مي کنم.
مريم جون قدمت روي چشم اگه تو بيايي اينجا عالي ميشه و ما کمتر احساس تنهايي مي کنيم من و ني ني منتظر اومدنت هستيم. اين هم از بهار اينجا.

Wednesday, September 24, 2003

سلام
مبعث رسول اکرم بر همه شما مبارک باد.

Tuesday, September 23, 2003

سلام
سه شنبه يکم مهرماه ،شروع ماه مدرسه و دانشگاه، ماه کلاس و درس رو به همه شما تبريک مي گم. برای اونهائی که اين دوران نو پشت سر گذاشته اند، مهرماه، ماه خاطره های کودکی و جوانی ست با همه خوشی ها و ناخوشی هايش. برای اونهائی که تازه قدم به راه کسب دانش می گذارند، اول مهر، آغاز راهی ست ناپيدا، مو فق باشيد.

Monday, September 22, 2003

سلام
با ياد ۳۱ شهريور ماه سالروز آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران.

به نقل از ايسنا:كوچكترين رايانه‌ي زيستي جهان با استفاده از مولكول DNA ساخته شد.
دانشمندان توانسته‌اند تنها به كمك دو مولكول وراثتي و بدون هيچگونه منبع انرژي بيروني، رايانه‌يي را راه‌اندازي كنند.

عينک های دوربين دار برای عکس های فوری.

يک نمونه آزمايشی عينک آفتابی با دوربينی که داخل آن تعبيه شده است توسط محققان شرکت هيولت پاکارد طراحی شده است.

Wednesday, September 17, 2003

سلام دوستان
ديروز ۲۵ شهريور ( ۱۶ سپتامبر ) سالروز تولد من بود و همسرم يک مهموني عالي گرفت ما چند تا از دوستانمون رو دعوت کرديم و توي يک پارک مراسم خوبي گرفتيم قبل از اومدن مهمونا يک عالمه بادبادک به درو ديوار وصل کرديم. جاتون خالي خيلي خوش گذشت مهموني خيلي خوب بود وتا ساعت ۱۲ شب بيرون بوديم.
نمي دونم الان چند سالم شده فکر مي کنم ۱۷ سالم باشه .
شاد باشيد.

Monday, September 15, 2003

به نقل از ايسنا:
فوق تخصص گوارش و بيماريهاي كبد: نوشيدن يك فنجان قهوه در روز خطر بروز سنگ كيسه صفرا را كاهش مي‌دهد .
برگزيدگان خانه سينما طی مراسمی که جشن سينمای ايران نام گرفته است، در تالار وحدت تهران جايزه تنديس ويژه خانه سينما را از دست برندگان سال گذشته اين جايزه دريافت کردند.

سلام دوستان
مي دونيد :بيک ايمانوردی درگذشت.
خبرگزاری جمهوری اسلامی به نقل از يکی از تلويزيونهای فارسی زبان آمريکا از درگذشت رضا بيک ايمانوردى، بازيگر سينماى ايران بر اثر ابتلا به بيماری سرطان خبر داده است.

Wednesday, September 10, 2003

سلام
من همسر نگين خانم هستم با تشکر از باباي نيلوفر داستاني رو که يکي از دوستام سال ۱۳۷۲ براي دامادشون اتفاق افتاده بود مي گم:
يه روز صبح جمعه که از قضا مانورو مبارزه باموادمخدر هم بوده داماد رضا اينا که خونشون تو خيابون ۱۷ شهريور نزديک ميدان امام حسين بود مياد ميدون امام حسين تا نون سنگک تازه و حليم بخره و به خونه ببره ؛ چون صبح خيلي زود بوده او زيرشلوار پوشيده بوده و کت شو رو شونه هاش مي ندازه کفش شو مي پوشه و پشت کفش شو ميخوابونه { تصور کنيد قيافش چه طور شده} ؛ وقتي نون و کاسه حليم رو مي گيره و مي خواد برگرده دور ميدون اونو ميگيرند و تو يک ميني بوس مي ندازن و مي برن تو يک کانتينر زنداني ميکنن.خلاصه وقتي مانورو تمام ميشه او رو آزاد مي کنن و ساعت ۱۲ شب او با نون سنگک و کاسه حليم به خونه برمي گرده.
ميلاد حضرت امير المومنين و روز پدر مبارک باد.

علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را

كه به ما سوا فكندي همه سايه هما را

Monday, September 08, 2003

سلام بر همه پدر هاي خوب دنبا روز پدر و بر اساس تقوبم استرالبا به همه شما تبريک مي گم.

Wednesday, September 03, 2003

آسمان آبي زيبا ورودت را به سال جديدي از زندگيت از صميم قلب تبريک مي گويم.
اميدوارم سالي پر از شادي و موفقيت در پيش داشته باشي.
بکوش هميشه لبخند زيبا روي لبانت باشد.
نگين کوچکي از طرف نگين
يه خبر خوب تو ايسنا ديدم: اولين بيمارستان فوق‌تخصصي زنان افتتاح مي‌شود .
سلام به همه دوستان خوبم. از لطف تون ممنونم. راستي ميدونيد که چارلز برانسون، بازيگر سرشناس هاليوود در سن هشتاد و يک سالگی درگذشت. من هم تازه فهميدم؛
برانسون در چندين فيلم به اتفاق جيل ايرلند، همسر دومش بازي کرده اين هم عکس هر دوشون.

Thursday, August 28, 2003

سلام
ديشب مريخ رو ديديد خيلي جالب بود. فاصله بين زمين و کره مريخ به کمترين حد آن طی شصت هزار سال گذشته رسيده بود.
کمترين فاصله بين اين دو کره به حدود پنجاه و پنج ميليون کيلومتر می رسه و ساکنان زمين کره مريخ را به شکل شيئی بسيار نورانی در آسمان شب گذشته ديدند.

Monday, August 25, 2003

به نقل از ايسنا:
با هدف تشويق دانشجويان براي تحصيل در داخل كشور:
وزارت آموزش استراليا نمايشگاه آموزشي برگزار كرده است.

Wednesday, August 20, 2003

قابل تو جه مادران باردار.
۱- به نقل از همشهري: فعاليتهاي بدني زنان در۱۸ هفتگي با کاهش وزن جفت در ارتباط است.
فعاليت بدني شديد مادر طي دوران بارداري، باعث كاهش جريان خون جفت و در نهايت كاهش رشد جنين مي‌شود.
۲- به نقل ايران مانيا :فعاليت بدني شديد مادر طي دوران بارداري موجب كاهش رشد جنين مي‌شود.
۳- ببينيد در ايسنا: توصيه به زنان باردار:‌
پوست شكم را در ماههاي اول بارداري با روغن بادام‌شيرين چرب كنيد .
سلام
ديروز اولين جلسه من با دکتر متخصص زنان و زايمان بود او توسط اسکن ني ني رو به ما نشون داد دو صداي قلب او ر و برامون پخش کرد و گفت اون در وضعيت خوبيه.
ديروز روز مادر هم بود و من يک هديه خوب گرفتم که الان به اون خيلي احتياج داشتم.

Tuesday, August 19, 2003

روز مادر رو به تمام مادران تبريک مي گم.
مثل، ستاره گان که در آسمان، جا دارد،
مثل، گل که در ساقه ء خود جا دارد،
مثل، حون که در رگهای وجود دارد،
مثل انسان که در زمين جا دارد،
مثل روشنی، آفتاب که در مهتاب جا دارد،
ای مادر عزيز ! محبت تو در دل من جا دارد،
و خودت در زندگی ام وجود داری!

Monday, August 18, 2003

يک خبر هشدار دهنده براي مادرايي که دارو مصرف مکنن.
محققين علم پزشکی هشدار داده اند خطر سقط جنين درزنان بارداری که از آسپرين يا ديگر مسکن ها استفاده می کنند بيشتر است.
محققين گفته اند که پاراسيتمول، يک داروی مسکن ديگر، خطر سقط جنين را افزايش نمی دهد.

امروز روزنامها رو نگاه مي کردم به يک خبر بسيار ناراحت کننده در مورد حمله يه دزد به پدر و نوزادش خبر مي داد.
سلام
آخر هفته گذشته ما با چند تا از دوستامون به گشت و گذار رفتيم جاي شما خالي خيلي خوش گذشت. طي يک روز به سه نقطه زيبا رفتيم که هوا هم از ابري بادي باراني و آفتابي جلوههاي جذابي را به نمايش گذاشته بود.

Friday, August 15, 2003

سلام
چند مورد که خانمهاي باردار با اون سرو کار دارن رو مي خواهم امروز براتون بگم . در سه ماهه اول بارداري ممکنه صبحها نوعي حالت کسالت ، تهوع و استفراغ وجود داشته باشه که به آن « بيماري صبحگاهي » مي گن . اين حالت در اثر استشمام بوي بعضي مواد يا غذاها تشديد مي شه . از طرفي خانم حامله ممکنه نوعي عادت غيرطبيعي داشته باشه که عامه مردم به آن « ويار » مي گن . که از مواد ترش يا شيرين بطور مکرر و زياد استفاده کنه . در دوران بارداري ، بخصوص در ماههاي آخر ظرفيت معده کاهش مي يابه. خانم حامله مقادير کمتر ولي در دفعات بيشتري غذا مي خوره.
سلام
بدون شك يكي از بزرگترين آرزوهاي تمامي زنان، داشتن نوزادي سالم و تندرسته. واسه همين تمامي مادران سعي بر آن دارن تا عوامل مؤثر بر بهبود روند بارداري و نتيجه اونو بدونن تغييرات زيادي در اثر بارداري در بدن مادر به وجود مي آد و عوامل زيادي در تعيين روند صحيح بارداري و نتيجه بارداري مؤثر هست يكي از مهمترين و اصلي ترين نكات، تغذيه مادر بارداره که خوندن خانواده ايده آل رو پيشنهاد مي کنم.
سلام به همه شما دوستان خوب از ايميلايي که فرستادين و احوالپرسيهاتون ممنونم. من خوبم و منتظر ..... امروز ايران مانيا رامي خوندم که يک مطلب داشت در مورد رژيم مناسب غذايي که در رشد جنين و سلامت مادرسودمنده که خوندنشو به همه مادران پيشنهاد ميکنم.

Wednesday, August 06, 2003

سلام با اجازه مامان خانمي عزيز
امروز يه مطلب در مورد مسافرت افراد حامله ديدم که خيلي برام جالب بود.
قطار بهترين وسيله‌ي مسافرت در دوران بارداري است، زيرا به دليل عدم بروز تغييرات ناگهاني در وضعيت آن و امكان دسترسي به خدمات درماني خطرات كمتري مادر و جنين را تهديد مي‌كند.
دكتر بهروز موحد متخصص زنان و زايمان در گفت‌وگو با خبرنگار سرويس بهداشت و درمان ايسنا، با بيان اين مطلب تصريح كرد: امكان بروز حوادث و اتفاقات غير مترقبه با قطار بسيار كمتر بوده و از هفته‌ي 32 بارداري به بعد طبق قوانين بين‌المللي مسافرت با هواپيما به دليل احتمال بروز درد زايماني و زايمان زودرس در حين مسافرت و عدم دسترسي به مراكز درماني مجاز نيست.
وي تاكيد كرد: مسافرت در طي دوران بارداري به وضعيت مادر، جنين و شرايط موجود در سفر بستگي دارد، در صورتي كه حامگلي بدون عارضه باشد، سفر كردن اثر مضري بر بارداري ندارد.
اين متخصص ادامه داد: مسافرت با ماشين و هواپيما تهوع و استفراغ سه ماهه‌ي اول بارداري را تشديد مي‌كند، لذا براي تخفيف اين حالت از داروهاي موثر ولي كم خطر مي‌توان استفاده كرد.
دكتر موحد، مصرف داروهايي همچون ويتامين B6 همراه با رعايت الگوي مصرفي همچون زياد كردن تعداد وعده‌هاي غذايي و كم كردن حجم وعده‌ها كه مانع از پر يا خالي شدن معده مي‌گردد، را از ديگر راههاي موثر در كم كردن تهوع و استفراغ ذكر كرد.
به گفته‌ي وي، مسافرت با هواپيما در صورتي كه فشار هوا در داخل هواپيما كاملا تنظيم شده باشد، مشكلي ايجاد نخواهد كرد؛ مسافرت در سه ماهه‌ي دوم بارداري در صورت عدم بروز مشكلاتي همچون خونريزي، وجود جفت سر راهي، سابقه‌ي سقط مكرر، نارسايي دهانه‌ي رحم و بارداري، دو و چند قلويي و خطر زايمان زودرس بلامانع است.
اين متخصص يادآور شد‌: از آنجايي كه تزريق بسياري از واكسن‌ها در طي دوران بارداري ممنوع است، لذا مسافرت به برخي از مناطق آلوده به بيماري‌هاي مسري و خطرناك مجاز نيست.
دكتر موحد در خاتمه خاطرنشان كرد: مسافرت به مناطقي كه ارتفاع زيادتري نسبت به سطح دريا دارد، به دليل كاهش فشار اكسيژن مضر است و منجر به افزايش توليد گلبول قرمز براي جبران اين كاهش مي‌شود.
سلام
امروز وقتي که فهميدم مادر هاله به ايران برگشته دلم براي مادر و پدرم تنگ شد. مثل اين بود که مادر خودم از اينجا به ايران رفته.اميدوارم همه کساني که دور از خانوادهاشون هستند هر چه زودتر همديگر را ببينند.

Monday, August 04, 2003

امروز اصلا حال خوشي نداشتم با اين حال تر جيح دادم توي خونه نمونم بعد از يه غيبت طولاني رفتم کلاس همه علت غيبتم رو مي پرسيدند منم مثل هميشه فقط از معده دردم واسشون گفتم اينو مي دونم اگه خيلي از بچه ها بعدا جريان رو بدونن حسابي غر مي زنن که مگه ما غريبه بوديم .
چند روز پيش يه مطلب پيدا کردم در باره تغذيه تو دوران بارداري مخصوصا سه ماهه اول که خيلي مهم است مخصوصا سفارش به خوردن ميوه وسبزيجات .
خودمونيم عجب دوران سختيه .تو اين دوران بزرگترين شانس يه خانوم باردار داشتن يه همسر مهربون ودلسوزه . شايد باورتون نشه از وقتي اين خبر رو شنيديم همسرم همه کارها رو انجام مي ده و من کارم فقط تنبلي است .
خودمونيم خيلي خوش مي گذره

Friday, August 01, 2003

يه پرنده مهربون گفت: مريم صداي پاش مياد آهسته و يواش مي ياد پرواز کرد وآمد تو آسمون آبي اومدو يه پيغام خيلي خيلي زيبا واسمون آورد از رسيدن اين پيغام همسرم ومن آنقدر لذت برديم که خواستم شما رو تو شاديمون شريک کنيم.

Wednesday, July 30, 2003

هيچ وقت فکر نمي کردم روزي که قرار باشه منو همسرم منتظر يه مسافر کوچلو باشيم دور از خانواده وپدر ومادرم باشه اما هميشه حضور يه دوست واقعا صميمي مي تونه جبران تمام دلتنگيهارو بکنه .
ديروز صبح منو نيلوفر ومامانش با هم به فروشگاه رفتيم تا من از تجربياتش واسه خريد سيسموني استفاده کنم نيلوفر توي فروشگاه يه لباس کوچولوي خوشکل برداشت وگفت خدا خدا مامان اينو واسه ني ني خاله بخريم؟ وقتي ما لباسو پسنديديم گفت حالا من اونو واسه شما مي گيرم بعد لباسو بو کرد وگفت : مامان بوم خوبي ميده {يعني بوي خوبي مي ده} . آخه اون عروسکي که بابا هم تعريفشو کرده بوي نوزاد مي ده واون بوشو دوست داره .

سلام به همه شما دوستان عزيز دنياي وبلاگ ويه سلام مخصوص به دوستايي که توي اون غيبت کبرا منو فراموش نکردنو واسم ايميل ميزدند .
مدت زيادي بود که سراغ نوشتن نرفته بودم آخه يه مدت اوضاع واحوال خوبي نداشتم وکارم دکتر رفتن ودارو خوردن واستراحت کردن بود اين چيزا باعث شد حسابي از در س خوندن هم بيفتم بيشتر وقتها از همسرم مي خواستم به جاي من چند خطي بنويسه اما اونم سرش شلوغتر از اين حرفاست .
يه روز بهش گفتم يه مطلب بنويس وعلت غيبت کبراي منو بگو اما اون شونه خالي مي کرد هيچ وقت فکر نمي کردم بابا شدن خجالت کشيدن داشته باشه .

Monday, July 14, 2003

امروز خيلي زحمت کشيدم تا يه موضوع واسه نوشتن پيدا کنم ولي عقلم به جايي نرسيد آخه من امروز حال خوشي نداشتم معده درد يکي دو روز کلافم کرده بود امروز هم قرارشد سري به دکتر بزنم اما دکتراي اينجا از قانونه {عيبي نداره بزرگ مي شي يادت مي ره } خيلي استفاده مي کنند اگر هم خيلي حالت بد باشه يه دستورالعمل بهت ميدن تازه اگه خدايي نکرده اونقدر حالت وخيم بشه که نياز به يه چيزي به نام آمپول داشته باشي اولا دکتر بايد به بيمارستان معرفيت کنه بعد يه روز تو بيمارستان بستري بشي تا يه فوق تخصص آمپول زني بياد و عمل حساس تزريق رو واستون انجام بده نميدونم اگه يه بيچاره اي نيازش به پنادول از نوع { يک ميليونو دويست } بيفته چي پيش مي آد.
نظر شما چيه ؟

Tuesday, July 08, 2003

دوستان خوبم سلام.
اميدوارم تا امروز همه چيز بر وفق مرادتون پيش رفته باشه .
يکشنبه اي که گذشت واسه من جالب وبه ياد موندني بود ميدونيد چرا ؟
اون روز ظهر من وهمسرم تصميم گرفتيم واسه نهار بريم پارک نزديک خونمون . حتما کسايي که تو استراليا زندگي مي کنند مي دونند توي اکثر پارک هاي اينجا اجاقهايي واسه پختن يا بهتر بگم سرخ کردن چيزهايي مثل سوسيس و گوشت وامثال آن فراهمه که اکثر اونها با برق کار مي کنند وتو اينجا معروفه به { BBQ } يا باربي کيو .
کنار ما يه خانواده نشسته بودند که يه عالمه مهمون دعوت کرده بودند واسه بچه يکي دوسالشون جشن تولد گرفته بودند که واقعا ديدني بود موقع غذا پختن يه چيز سياهي بدون حرکت کنار درخت افتاده بود من فکر کردم کلاغ مرده اي اونجا افتاده توجهي هم بهش نکردم چند ساعت بعد رفتار يکي از اون جمع که خانوم جو اني بود توجه منو جلب کرد با خوشحالي پيش دوستاش رفت وگفت اون داره ميوه مي خوره من به طرف او رفتم ديدم اون يه بچه خفاشه که نمي تونه پرواز کنه وروي زمين افتاده خانم جوان به طرف من اومد واز وضعيت اون پرنده ابراز ناراحتي مي کرد من گفتم کاشکي مي شد يه دامپزشک خبر کنيم بعد از هم خدا حافظي کرديم ومن پيش همسرم رفتم وراستش قضيه را فراموش کردم اما يه مدتي بعد ديدم يه عالمه آدم دور اون جمع شدند وبا کمال تعجب ديدم يک مردي با لباس آبي اومد وخفاش رو توي قفس گذاشت وسوار آمبولانس دامپزشکي کرد وبرد اين صحنه واسه من خيلي جالب بود وکارشو خيلي تحسين کردم .

Thursday, July 03, 2003

سلام به همه شما دوستان وبلاگي عزيز.
مدتيست که مي خوام چند خطي بنويسم مدتي اصلا حوصله اين کارو نداشتم . حالا علت بي حوصلگيم رو واستون مي گم .
هفته گذشته عروسي يکي از عزيزترين اقوامم بود از اون عروسيهاي سه و چهار روزه بود . توي اين سالهايي که با هم بزرگ شديم هيچ وقت فکرشو نمي کردم که موقع ازدواجش من اين طرف دنيا باشم و نتونم تو عروسيش شرکت کنم و فقط از طريق اينترنت عکسهاشو ببينم . بازم خدا رو شکر که تا حالا از کره زمين خارج نشدم .
موقعي که عکسهاشونو ديدم سير دل مثل ابر بهار باريدم احساس دلنتگي وتنهايي شديدي وجودمو گرفت اما از يه طرف هم خيلي لذت بخش بود ديدن عکسهاي جديدي از خانواده و فاميل . خيلي دلم واسه يه عروسي مفصل تنگ شده . از قديم گفتند آرزو برجوانان عيب نيست پس منم آرزو مي کنم تو عروسي بچه هاشون شرکت کنم .
به نظر شما تو آينده چه اتفاقاتي مي افته ؟؟.

Monday, June 23, 2003

قبلا واستون گفتم که قراره يه چند روزي با يکي از دوستانمون بريم مسافرت جاتون خالي يکي دو روزي مونده به سفر نزديک بود همه چيز به هم بخوره ما هم همه کارهامونو انجام داده بوديم که يکدفعه سرو کله يه مهمونه ناخونده پيدا شد يعني قرارشد که پيدا بشه شايد باورتون نشه از شدت ناراحتي وعصبانيت درست مثل آقاي عصباني تو کارتون { يوگي ودوستان ‌} قرمز شده بودم و دود از گوشام در مي آمد .
ما از چند ماه پيش واسه اين سفر برنامه ريزي کرده بوديم .حتما شما مي دونيد رودرباسي باکسي داشتن چقدر سخته اما بالاخره با هزارو يه مشکل ما واقعيت رو واسش گفتيم ايشان هم از تماس ما خوشحال شدند و سفر خوبي را براي ما آرزو کردند ما هم روز شنبه صبح سوار ماشين شديم سفرمان را آغاز کرديم .
من تو خونه موندنو اصلا دوست ندارم قايق سواري ودوچرخه سواري وعکاسي از کارهاي مورد علاقه منه . مخصوصا اگر تموم اين کارها تو يه جاي قشنگ وبه ياد موندني باشه . حتما همه شما {harbour bridge}& { opera house } را خوب مي شناسيد که هم روزهاي زيبايي داره وهم شبهاش خيلي جذابه . هميشه هم يک عالمه توريست اونجاست که مشغول فيلم برداري وعکاسي با دوربينهاي مدرنشون هستند .
من چندين بار اونجا رفتم وهربار کلي عکس گرفتم ولي هنوز سير نشدم .خيلي دوست دارم شهرهاي استراليا رو بگردم اما اين طوري که من دارم عکس ظاهر مي کنم وجمع مي کنم نه پولي واسه سفرم مي مونه و نه جايي واسه نگه داشتن اين همه عکس .

Friday, June 06, 2003

هفته گدشته يكي از همسايگان صميمي ما كه اهل امريكا است با همسرش به خونه ما اومد وقرار يك {popcorn party}رو گذاشت ما هم قبول كرديم تا اينكه ديشب دور هم جمع شديم ما از نوع مهماني وتعداد افراد خبر نداشتيم وفقط واسه اون شب چند بسته پفك و آب پرتقال خريديم بعد از شام اون وهمسرش اومدند ومشغول درست كردن {popcorn} شدند .بعدش من از او درباره تعداد مهمونا پرسيدم واو جواب داد فقط ما و شما هستيم .تازه من فهميدم غير از من وهمسرم واون وهمسرش كسي نيست سه فيلم سينمايي هم آورده بودند { فيلم جنگ ستارگان } وهر شماره اون دوساعت طول مي كشيد وما از ساعت ۸ شب تا ۳ صبح نشستيم ومشغول ديدن آن شديم البته مردها حسابي خسته شده بودند وحوالي ساعت ۱۲ همسر دوستم به خونه خودشون رفت وهمسر من هم به اتاق خودش رفت وفقط من ودوستم نشستيم وتا آخر داستانها را ديديم .اون شب اونقدر پفك وآب پرتقال وذرت و قهوه خورديم كه به درجه انفجار رسيده بوديم . جاي شما خالي خيلي خوش گذشت . من اونا رو خيلي دوست دارم ولي متاسفانه هفته آينده مي خواهند به كشورشان برگردند وآخر هفته يه Good bye party رو در يه رستوران برگذار مي كنند براي خداحافظي از تمام دوستان .داشتن دوستان خوب يه غنيمت بزرگه ونگه داشتن يه دوست خوب كاري سخت ومهم است . نظر شما چيه ؟ خوش باشيد .
امروز كه مي خواستم يه مطلبي بنويسم به خودم گفتم نگين خانم پارسال دوست امسال آشنا .البته ديروز هم يه چند خطي نوشتم با ويرايشگر آريا چون ويرايشگر كيميا مشكل داشت . اما بعد از نوشتن يك خط هزار بار به خودم بد وبيرا گفتم كه چرا خودم يه ويرايشگر ندارم { البته شايد بعدا وقت اين كار را پيدا كنم }.يك خط نوشتن من حدود نيم ساعت طول كشيد نمي دونم شما اونو امتحان كرديد همه چيزش واسه من سخت وجديد بود .از همه بدتر وقتي با سختي يه چند خطي نوشتم چشمتون روز بد نبينه كه موقع كپي كردن تمام مطلب پاك شد واشك منو درآورد .آنقدر ناراحت بودم كه ديگه حوصله نوشتن نداشتم دوباره بنويسم راستش مطالبي كه نوشته بودم ديگه يادم نمي اومد . اميدوارم شما هرگز اين مسئله را تجربه نكنيد .

Monday, May 26, 2003

الان اصلا حوصله ندارم آخه يه مطلب نوشتم حدود پنج تا خط شد اما نمي دونم چه دكمه اي رو اشتباه زدم كه تمام مطالبم رو پاك كرد آخه مي دونيد از وقتي آقاي لامپ ويرايشگرشو برداشته هزارو يك مشكل واسه من كه آماتور هستم پيش اومده . حالا واسه اينكه دلم خيلي نسوزه يه چند خطي مي نويسم .تا چند وقت ديگه همسرم ومن با يكي از دوستان يه سفربه يكي از شهرهاي زيباي استراليا خواهيم داشت .وممكنه يه هفته اي بمونيم اين سفر مثل همه مسافرتها براي من پر از هيجان واضطراب است اميدوارم كه موقع رفتن چيزي رو جا نگذاريم مخصوصا دوربين رو . البته از يه طرف هم نبايد خيلي بار مون رو سنگين كنيم چون مي خواهيم تو مسافرت خريد كنيم .

Monday, May 19, 2003

سلام به دوستان ورزشكار مخصوصا آسمان آبي دوست داشتني .

وقتي داشتم تو آسمان آبي پرواز مي كردم از اون بالا ديدم يه غزال تيز پا كمي زخمي شده وچسب كاريش كردن واقعا ناراحت شدم وكمي هم خندم گرفت {البته ببخشيد } .به ياد يه داستان مشابه افتادم كه واسه تسكين اين غزال تيز پا بد نيست .

يه شب كه دوستان من از خانه ما با دوچرخه مي رفتند يكي از دوستان كه سوار دوچرخه امانتي شده بود يك قانون كوچولو رو رعايت نكرد وبا سرعت زياد با صورت به ديوار خانه شان برخورد كرد . ياد اون حرف { كلاه قرمزي } افتادم كه موقع تعليم رانندگي گفت نمي دونم چرا اون ديواره داره با سرعت مياد طرف ما بعدشم ......بگذريم دوست ما بعد از مدت زيادي مجروحيت شديد از طرف همسرش يه دوچرخه خوشگل هديه گرفت. اميدوارم وقتي مطلب بعدي آسمان آبي رو مي خونم از خوب شدن سريعش گفته باشه به اميد اون روز .خوش باشيد .
دوستان عزيز سلام .عيد ميلاد رسول اكرم بر همه شما مبارك باد . اينجور مواقع تو ايران جشن وشادي بيشتره تا اينجا و كساني هم كه مي خوان يه زندگي جديد رو شروع كنند از اين مناسبتها بيشتر استفاده مي كنند من كه دلم خيلي واسه رفتن به يه عروسي تنگ شده مخصوصا تازگيها شنيدم يكي از بچه هاي فاميل كه خيليم به هم نز ديك بوديم قرار است ورود به زندگي جديدشو تا چند وقت ديگه جشن بگيره چند وقت پيش از من پرسيد شما كي مي تونيد بياييد اينجا؟ منم گفتم وقت گل ني. اونم جواب داد ببخشيد تا اون موقع نمي تونم صبر كنم آخه اون موقع ديگه بچم ميره مدرسه .به هر حال هر كسي كه قراره زندگي جديدي رو شروع كنه اميدوارم مباركش باشه يا به قول معروف { ان شاا.. مباركش باد }.اگه دوست داشتيد ما رو هم دعوت كنيد. اينم يه هديه واسه زوجاي جديد از طرف من وهمسرم .


Saturday, May 17, 2003

سلام به دنياي زيباي وبلاگستان وسلام به مردمي كه تو اين دنيا زندگي مي كنند .امروز بعد از يك غيبت كبري دوباره آماده نوشتن يه مطلب شدم .يادم مي ياد تا قبل از ايني كه به اينجا بيام پاي صحبت هركس مي نشستي درباره ياد گرفتن زبان انگليسي حرف مي زدي مي گفت وقتي كسي وارد محيط بشه { كشور انگليسي زبان } خواه نا خواه انگليسي حرف زدن را فول مي شه اما وقتي من اومدم به اين نتيجه رسيدم كه شايد فقط ۳۰درصد اين حرفها درست باشه بقيش به تلاش شبانه روزي خود فرد بستگي داره .من از وقتي كه اومدم اينجا تا الان مشغول خوندن زبان هستم ولي با اين همه تلاش فقط مي تونم با مردم ارتباط برقرار كنم واين براي راهيابي به دانشگاه و يا پيدا كردن كار كافي نيست مخصوصا اينكه براي ورود به دانشگاه بايد يك امتحان سخت زبان به نام IELTS-orTOFEL-را پشت سر بگذاري من فكر مي كنم اين امتحان يك غول وحشتناك است مثل كنكور دانشگاههاي ايران .واقعا نمي دونم چه موقع مي تونم آمادگي پيدا كنم واين امتحان رو بدم واسه همين اصلا وقت وبلاگ نويسي رو ندارم البته يكي ديگه از عواملي كه باعث مي شه تو نوشتن من مدتها تاخير بيفته نداشتن كامپيوتر توي خونه است البته هفته پيش همسرم خواست يه كامپيوتر واسه من بخره وخيلي هم پافشاري كرد ولي من قبول نكردم چون هم وقتم با كامپيوتر تلف مي شد وهم اينكه بعد از يك ساعت كار با اون دچار گردن درد شديدي مي شم كه اشكمو در ميآره .الان هم در حال خواندن زبان هستم وهم وبلاگ نويسي.

Wednesday, April 30, 2003

امروز واسه من و همسرم روز خيلی زيبا وشادی بود حتی نهار امروز به نظر ما خشمزه تر از روزای قبل بود نمی دونم شايدم دارم خيلی غلو می كنم خوب دست خودم نيست خيلی خوشحالم اميدوارم كه شاديها هيچ وقت تموم نشند .يه خبر جالب تر وخوشحال كننده تر اينكه بعد از دو ماه ديروز صبح همسرم ومن با هم رفتيم به فروشگاه ويك { handycam } خريديم كه خيلی هم خوشكل وجم وجوره . بالاخره خيالمان از اين بابت راحت شد ديروز او می گفت ديگه امشب با خيال را حت و بدون فكر دوربين می خوابيم دوتاييمون خيلی دوستش داريم همون شب هم دوتا از دوستامون به خونه ما اومدند ودوربين رو افتتاح كرديم .درست مثل يه مهمونی كه تا يكی دو روز عزيزه اونم عزيزه . خودمونيم خريد كردن وداشتن چيزای جديد خيلی لذت داره اميدوارم شما هم هميشه چيزای تازه ونو بخريد.

شاد باشيد يا به قول استرالياييها { enjoy your self }.اينم عكس دوربين ما.




Sunday, April 27, 2003

بعضي وقتها فکر مي کنم اينقدر دير دير مي نويسم که خيليها يادشون مي ره يه نگيني هم وجود داره .
واسه همين گفتم يه چندتا خط ديگه هم بنويسم . امروز که بعد از مدتها چندتا وبلاگ ديگه رو هم خوندم و حسابي لذت بردم از قلم کامپوتري خودم دلسرد شدم احساس مي کنم خوب نمي نويسم شايد هم اشتباه فکر مي کنم ولي بهر حال ...

از وقتي که ما اينجا اومديم از خيلي از اتفاقات کشورمون خبر نداريم مگر چند تا خبر کوتاه وهميشه خوب که توسط فايل مي رسه يکي از اون خبرهاي کوتاه وخوب رفتن پدر ومادر همسرم به مکه است که دو روز پيش به دستمان رسيد وقتي شنيدم هم خوشحال شدم وهم ناراحت .
ناراحت به خاطر اينکه هنوز از سفر برنگشته بايد به توقعات بيش از اندازه فاميل ودوستان که هيچ وقت هم تمومي نداره جواب بدندو هيچ وقت هم تموم نمي شه چون دوسال پيش به خاطر رفتن پدر ومادر خودم اونو تجربه کردم وهنوز هم ادامه داره .

تازه يه لحظه دلم واسه خودمون سوخت که اگه يه روزي برگشتيم از زمان ورود تا موقع برگشت بايد به چراها جواب بديم .

دوستان خوش قلم وبلاگي سلام .
امروز يکشنبه است وباران شديدي مي باره منم خيلي سرحال نيستم نمي دونم جايي که الان شماها هستيد اوضاع آب وهوا چطوره ؟
يه چند هفته اي که همسرم به فکر خريد Handycam افتاده وتواين مدت تمام اکثر
فروشگاهها و سايتهاي اينترنيتي مربوط به اونو گشته وتقربيا همه چيز حفظش شده من جاي اون خسته شدم ولي اون پشتکار خوبي داره تا پنج دقيقه پيش هم باز در حال گشتن تو اينترنت بود جالب اينجاست که هر دفعه يه چيز جالب وجديد پيدا مي کنه امروز بهش گفتم من که خسته شدم اما با يه قيافه جدي گفت تا وقتي نخريدي حق تحقيق وانتخاب داري اما بعدش نه . نمي دونم خريد کردن تا اين حد سخته يا او اينقدر سخت مي گيره .
امروز يکشنبه {April 27 } صبح ما به محل کار همسرم اومديم يه نمايشگاه کتاب هم توي اون منطقه داير شده بود قرار شد بعد از ظهر سري به اونجا بزنيم جاي شما خالي ما رفتيم خيلي هم شلوغ بود ولي چون کتاب مورد علاقم رو پيدا نکردم دست خالي برگشتيم الان هم غير از من وهمسرم کسي توي اينجا نيست ومثل هميشه اودر حال مطالعه کردن است .آسمون هم دوباره بغضش ترکيد .
خوش باشيد .

Wednesday, April 23, 2003

نداشتن کامپيوتر تو خونه خودش يه مشکل بزرگه مخصوصا وقتي که يه مدت تعطيلات زياديم وجود داشته باشه واسه همين آدم حسابي موضوعي که يادش بوده گم مي کنه . اين جمعه هم روز آنزاکه و تعطيله.

آنزاک نام يک گروه سربازان ارتش استراليا و نيوزيلند بوده که در روز ۲۵ آوريل۱۹۱۵ در طي جنگ جهاني اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸) وارد Gallipoli در ترکيه شدند.
فرا رسيدن اربعين حسيني (ع) بر عموم شيعيان جهان و دوستان هم وبلاگي تسليت باد.