يه چند وقتيه من و چند دوست صميميم در حال خوندن زبان انگليسي هستيم وهر بار کلاس در خانه يکي از ما برگزار مي شه .
روزي که نوبت من بود کلاس درس هم بايد در خونه ما برگزار مي شد .اون روز من وبچه ها صبح تا عصر رو تو کتابخونه شهر گذرانديم وقرار گذاشتيم شب با دوچرخه همگي به خونه ما برويم يکي از دوستان آن شب اولين بار بود که مي خواست تنها سوار دوچرخه بشه يه دلشوره وترس خاصي داشت منم به عنوان راهنما جلو افتادم و با احتياط کامل با هم به خانه مان رفتيم. براي ما کلاس و دوچرخه سواري ذوق وشوق خاصي داره و هر هفته منتظر اومدن آن هستيم.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment