Sunday, April 27, 2003

بعضي وقتها فکر مي کنم اينقدر دير دير مي نويسم که خيليها يادشون مي ره يه نگيني هم وجود داره .
واسه همين گفتم يه چندتا خط ديگه هم بنويسم . امروز که بعد از مدتها چندتا وبلاگ ديگه رو هم خوندم و حسابي لذت بردم از قلم کامپوتري خودم دلسرد شدم احساس مي کنم خوب نمي نويسم شايد هم اشتباه فکر مي کنم ولي بهر حال ...

از وقتي که ما اينجا اومديم از خيلي از اتفاقات کشورمون خبر نداريم مگر چند تا خبر کوتاه وهميشه خوب که توسط فايل مي رسه يکي از اون خبرهاي کوتاه وخوب رفتن پدر ومادر همسرم به مکه است که دو روز پيش به دستمان رسيد وقتي شنيدم هم خوشحال شدم وهم ناراحت .
ناراحت به خاطر اينکه هنوز از سفر برنگشته بايد به توقعات بيش از اندازه فاميل ودوستان که هيچ وقت هم تمومي نداره جواب بدندو هيچ وقت هم تموم نمي شه چون دوسال پيش به خاطر رفتن پدر ومادر خودم اونو تجربه کردم وهنوز هم ادامه داره .

تازه يه لحظه دلم واسه خودمون سوخت که اگه يه روزي برگشتيم از زمان ورود تا موقع برگشت بايد به چراها جواب بديم .

No comments: