Wednesday, January 07, 2004

هر وقت مي خوام به چيزاي خوب توي مملکتمون فکر کنم يه چيزي باعث مي شه نظرم عوض بشه مخصوصا مسئله مربوط به ازدواج.
هر وقت با بچه هاي کشورهاي مختلف صحبت مي کنم وشرايط اونها رو واسه ازدواج مي بينم که چه عافلانه در مورد ازدواج و زندگي مشترک فکر مي کنند به حال دخترا و پسرهاي ايراني دلم مي سوزه که شرايط تشکيل زندگي اونجا چقدر سخت وبده. اولا نديده ونشناخته وفقط در حد يه آشنايي کوتاه مدت مي خوان يه زندگي دائمي رو شروع کنند که اغلب هم مجبورند با بدترين شرايط از وسط راه قطعش کنند تازه اختيار هيچ کاري هم دست خودشون نيست هر کاري مي کنند واسه جلب رضايت اطرافيان است نه خودشون وقتي هم بله مي گن تنها جوابگوي زندگي خود و همسرشون نيستند وبايد خواسته همه را اجابت کنند که آيا موفق باشن يا نه .
البته اين چيزايي که گفتم مربوط به کسايي است که هر دو خانواده در يک سطح طبقاتي باشند خدا به داد کساني برسد که دوست دارند پيرو داستانهاي بلند پروازانه باشند که فکر مي کنند با اين نوع ازدواج خود وخانواده شان را نجات مي دهند البته شايد فکر و آرزويشان درست باشد ولي نه در هر جامعه وشرايطي در آخر هم يه قرباني مظلوم مثل کبرا پيدا مي کنند وکسي هم پيدا نمي شه عادلانه قضاوت کنه و اول به ظلمي که در حق اين دختر جوان روا شده جواب بده بعد به کار عمدي يا غير عمدي وشايد هم کاري که براي دفاع شخصي بوده رسيدگي کنه .
همه اينها چيزي جز افسوس وفغان به همراه ندارد.
به اميد آينده اي زيبا وبدون افسوس.

No comments: