امروز هوا خيلي گرم است وديگه نفسي واسه من باقي نمونده نمي دونم بيچاره ني ني داره چکار مي کنه فکر کنم ديگه از گرما مثل لبو شده باشه وهر لحظه آرزوي بيرون آمدن رو مي کنه تا از دست جاي کوچيک وگرما نجات پيدا کنه .
امروز که وبلاگ دوقلوها ( شاهان وسارا ) رو مي خوندم خيلي خوشحال شدم آخه تقريبا با ني ني من هم ماه هستند وني ني من چند هفته زودتر از آنها به دنيا مياد.
نمي دونم مامان دوقلوها وسايلش رو آماده کرده يانه. من که چند شب پيش ساک کوچولوي ني ني رو با کمک همسرم بستيم وکنار گذاشتيم ولي هنوز موفق به بستن ساک خودم نشدم اما يواش يواش بايد انوهم ببندم وکنار بذارم آخه بايد تاچند وقت ديگه شمارش معکوس رو شروع کنيم .
يه لحظه فکر اينو کردم ني ني من که يکيه والان هم بزرگتر شده وقتي تکان مي خوره انقلاب وحشتناکي توي وجود من برپا مي شه وقتي شاهان وسارا تکان مي خورند چي ميشه؟
اين هم تقديم به دوستاي جديد ني ني من ( شاهان و سارا).
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment