Saturday, January 20, 2007

مسافرت

همیشه یه کمی هیجان واسه شروع کاری لازمه، اما نمیدونم چرا ایندفعه بیشتر مضطربم تا هیجان زده. آخر این هفته ما عازم سیدنی هستیم این چندمین باره که به اونجا می ریم ، ولی ایندفعه فرقش با دفعه های قبل اینه که خوشی به دلمون زده و می خواییم پرواز یکی دو ساعته رو با رانندگیه یازده - دوازده ساعته توی جاده اونم با دختری که دوست نداره مدت طولانی بدون تحرک یه جا بشینه عوض کنیم. فکر این مسافت طولانی یه کم از هیجانم کم می کنه اما اضطرابم رو زیادتر می کنه، ولی فکر کنم بد نباشه و خوش هم بگذره. دیشب بازم داشتم دربارش صحبت می کردم که اومد گفت: مامان چی؟ ها؟
گفتم: مسافرت
گفت: مسافرت چی؟ چی؟
گفتم: بریم خونه خاله
گفت: کجا خاله؟
گفتم: سوار ماشین بشیم و بریم خونه خاله که تو با نیلوفر ونسترن بازی کنی. دوست داری؟
علی رغم اشتیاقش گفت: نه، واشا من بگم. ددی و مامی و کیانا برن ایرپورت بعدش با آپانه ( منظورش ایرپلن است) برن خونه خاله بعد عمو بیاد پیکاب کنه.
گفتم: این دفعه دوست داری با ماشین بریم؟
گفت: نه. اصلا دوست ندالم. باسه؟
گفتم: باشه. بعد واسه اینکه روی حرفش حرف نزدم
گفت: ماما، تو خانم عسلی. حالا یه بوس یامی بده من.
حالا اگه شما جای من بودید نگران همچین سفری نمی شدید؟

به هر حال اگه خدا بخواد ما یه چند روزی نیوسالتولز رو می گردیم امیدوارم بتونم هم وبلاگیهایی رو که توی سیدنی هستند رو ببینم. به امید دیدار

No comments: