Tuesday, January 09, 2007

POINT DANGER - Gold Coast, Australia

نمیدونم اگه این دو روز آخر هفته نبود دیگه چه بهانه ای می موند که آدم خودشو به زور خسته نکنه حتی اگه بدونه یه ماه هم تعطیلیه.
روز شنبه به خاطر وجدان درد یکی از دوستان البته با توافق خودمون پاشنه کفشامونو کشیدیم و افتادیم تو جاده. تازه ماشینو روشن کرده بودم که به قول خودش پرنسس کوچولو گفت: مامان دنس منم ضبط رو روشن کردم بعدش گفت: نه مامان می خوام بلم به تعان(تهران) حتما همتون این آهنگ اندی رو می شناسید این آهنگ مورد علاقه دختر منه راستی به شما معرفیش کردم؟؟ بگذریم بقیه داستان، اول رهبریت با من بود تا وارد اتوبان بشیم آخه ما راه کوتاهتری رو بلد بودیم یعنی هستیم اما می دونستیم که به وسط راه نرسیده باید منتظر سبقت ماشین دوستمون می شدیم بالاخره این اتفاق افتاد وما پشت سر اونا راه رو ادامه دادیم البته قبلا باههاش اتمام حجت کرده بودم که به موقع از راهنماهای ماشین استفاده کنه نه بعد از پیچیدن آخه ما همیشه با هم مشکل داریم. شاید یه ساعت نشده بود که توی اتوبان بودیم که دیدم خانومش یه لیوان نوشیدنی بهش داد بعد چون اون روز خودم راننده بودم همسرم هم مشغول جواب گویی به دستورات خانوم کوچولو بود بعد من گفتم پس من چی؟ یه کمی هم به من توجه کن،اونم که هیچوقت کم نمیاره گفت: بابا صبر کنید من که در آنه واحد نمی تونم به دوتا دختر خوشکل سرویس بدم،دستپاچم نکنید بعد هر سه تامون خندیدیم اما راستش ناخوداگاه یاد بابا افتادم. (آخ که من می میرم واسه غیبت) آخه ایشون خیلی دوست داره تو حین رانندگی پذیرایی بشه. بگذریم کجا بودم، آها، یادم رفت بگم ما انگار نذر داریم تو هر سفر یه بار هم که شده گم بشیم این بارم اتفاق افتاد اما زود پیدا شدیم و به راهمون ادامه دادیم بالاخره رسیدیم به محل مورد نظر که مرز (نیوسالتولز و کویینزلنده) واسمش (دنجر پو یینت)است. قبلا هم اونجا بودیم اما بازم برام تازگی داشت مخصوصا ساحلش یه جذابیت خاصی داره. واقعا ساحلهای اینجا اصلا مثل هم نیست. بعدش بچه ها رفتند شنا ،ما هم ساعت هفت شب تصمیم گرفتیم برگردیم خونه ولی خیلی خسته شده بودیم هنوز خستگیمون درنیامده ،روز بعد باید دوباره این همه راهو برمیگشتیم واسه رفتن به (پارک آبی ) اون شب یکی از بدترین شبای عمر من بود نه تنها خستگیه یک روز مسافرت به تنم موند بلکه باعث شد فردام هم کوفتم بشه. انگار خیلی غلیظش کردم بهتره بگم باعث شد فرداش هم بهم خوش نگذره داستانشو بعدن براتون می گم

No comments: